دخترم ثمره عشق مامان و بابا

دخترم اولین شب چله زندگیت همراه مامان و بابا تهران خونه عزیز تجربه کردی روز خوبی بود همه بودیم ولی تو دلدردات همچنان ادامه داشت و اون شب نیز دلدت درد میکرد و من بیشتر به فکر حال تو بودم واسه همین زیاد به من خوش نگذشت.                              ...

عزیزم سه ماهت بود که تورو خوابوندیم کنار پسرخالت تا عکس یادگاری ازتون بگیریم تو انگار همه چیو میفهمیدی به دوربین نگاه میکردی و ژست میگرفتی ...

دخترم اونموقعی که هموز شکم مامان بودی و به این دنیا پا نذاشته بودی بابات نذر کرده بود که اگه سالم و سلامت به دنیا بیایی آنات آش نذری واست درست کنه خداروشکر خدا یه دختر سالم و زیبا به ما داد و ما هم چهارماهگیت بود که آش خونه آنا درست کردیم و بین همسایه ها و فامیلا پخش کردیم. از خدا میخام که همیشه سالم و سلامت باشی عزیزم                                                     &n...

عزیزم عمو مهدیت یه شبخواب عروسکی واست خریده بود که تو  اونو خیلی دوست داشتی همیشه وقتی از خواب بیدار میشدی اول به اون نگاه میکردی .                                                                                                        ...

اینم دخترم با بلوز خوشکلی که آناش خریده بود. فدای اون نگاهات بشم عزیزم                                                                 ...

عزیزم بابایی برات یه جغجغه خریده  که تو اوانو خیلی دوست داری صداش خیلی زیاده میگیری دستت میکوبی به سروصورتت از صداش خوشت میاد متأسفانه مامانی پاش گذاشت روش یه قسمتش شکست ولی باز باهاش بازی میکنی                                                               ...

دخترم ببین چه ناز نگاه میکنی هر روز شاید    به اندازه مثقالی بیشتر      دوست ترت  می دارم!      هر روز به یقیین      به اندازه ی بی نهایت ها      ماندنی تری در بیقراری هایم   ...

عزیزم  اولین باری که روروک تجربه کردی 4 ماه و 22 روزت بود هنوز برات زود بود که از روروک استفاده کنی نمیتونستی واسه همین کمرت به جلو خم میشد  ولی مشخص بود که خیلی دوستش داشتی با اینکه خیلی خوابت میومد با این حال میخندیدی و شادی میکردی بابات کلی با روروک بازیت داد و عکس ازت گرفت. چقدر ناز شده بودی همش پات رو زمین میکشیدی باورم نمیشد که پات به زمین برسه                                                           &nb...

بعضی روزها دلم برای همه چیز دوباره تنگ میشه! برای همه و همه و از همه بیشتر خانه پدری! ولی سعی میکنم به این چیز ها فکر نکنم. میدونم که چیزهایی که آیلین اینجا بدست میاره همون رویاهای منه. آرزوهایی که متاسفانه در سرزمین مادری داشتنش امکان پذیر نبود. عزیزی همیشه در این لحظه ها میگه: همچون باران باش،                 رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن     ...

"دوستت دارم" را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ  من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن که فشانی بر دوست،   راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست! در دل مردم عالم – به خدا - نور خواهد پاشید روح خواهد بخشید.   تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو « دوستم داری » را از من بسیار بپرس دوستت دارم را با من بسیار بگو   آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی...